دو سال پس از قيام 57 و تداوم مبارزات انقلابي كارگران و زحمتكشان انقلابي ايران!

نوشته موجود كه توسط كميته جوانان سوسياليست كرج(نبرد) تايپ مجدد و باز منتشر شده نوشته اي است از گروه كمونيستي نبرد از شاخه هاي انشعابي سازمان پيكار در راه رهايي طبقه كارگر در اوان دو سالگي انقلاب 57 و تحليلي بر شرايط سياسي موجود در جامعه و يك جمع بندي سياسي از دوسال پس از انقلاب، كه در فضاي موجود بين نيروهاي سياسي ديگر چنين ادبياتي كمتر به چشم خورده و مي خورد، اميد آن است تا نسل نوين انقلابيون ايران از سنن تاريخي چپ و انقلابيون اجتماعي استفاده نموده و بتوانند چنين سبك كاري و ادبياتي را به شرابط موجود توسعه دهند.
مقدمه
"مسئله اساسي هر انقلاب قدرت حاكمه در كشور است"
دو سال از قيام بهمن ماه 57 و استقرار رژيم جمهوري اسلامي ميگذرد و بايد بگوئيم كه نه تنها مسئله انقلاب از نقطه نظر زحمتكشان و پرولتاريا حل نشده است، يعني بلحاظ عدم ايجاد شرايط ذهني، پرولتاريا  نتوانسته است بر اريكه قدرت سوار گردد، بلكه در صفوف جنبش كمونيستي نيز اولاً بدليل انحرافات ايدئولوژيك ناشي از ارزيابي غلط از سيستم سرمايه داري وابسته و نتيجتاً برخورد انحرافي به نقش طبقات در اين سيستم و ثانياً بدليل عدم شناخت از تئوري ماركسيستي دولت كه يكي از پيش شرطهاي تحليل و تبيين از قدرت سياسي حاكم و در نتيجه تعيين روش و تاكتيك پرولتارياست انحرافات عميقي در جنبش به وجود آمده است.

نقاط تاريكي كه سبب عدم درك خلاق از م-ل (ماركسيسم و لنينيسم)، تجديد نظر در احكام ماركسيسم و لنينيسم تحت انواع و اقسام تئوريهاي رنگارنگ اپورتونيستي، رويزيونيستي، موجب جدا شدن بخشهائي از جنبش كمونيستي و پيوستن آنان به اردوگاه ضد انقلاب، و قرار گرفتن آنان در كنار بورژوازي شده است و از طرف ديگر سبب تزلزلات شديد در بخشهائي ديگر گرديده و پرولتاريا را از دستيابي به بينشي واحد بر سر مسئله قدرت سياسي حاكم محروم كرده است.
در دو سالي كه از قيام بهمن ماه و استقرار رژيم جمهوري اسلامي ميگذرد، ما شاهد موضعگيريهاي نيروهاي كمونيست پيرامون مسئله ماهيت طبقاتي قدرت سياسي بوده ايم كه اين تحليلها در مقاطع مختلف و در فرايند شدت يابي مبارزه طبقاتي، تغيير تاكتيك هاي بورژوازي و ... بلحاظ عدم استحكام بنيادين خويش بر مبناي تئوري (م-ل) و اساساً گرايش پيدا نموده است.
در اين دو سال كه از قيام بهمن ميگذرد، نقاط مهمي كه در فرايند مبارزه طبقاتي بوجود آمده است ناتواني نسبي جنبش كمونيستي را پيرامون تبئين و بررسي مسائل تئوريك، ايدئولوژيك و تلفيق اصول عام (م-ل) با شرايط خاص جامعه ما نشان داده است. گواه ادعاي ما اثرات عميقي است كه مهمترين اين نقاط برجسته مبارزه طبقاتي در جنبش كمونيستي بجاي گذارده است، مسئله سفارت و طرح مبارزه ضد امپرياليستي از سوي رژيم و بروز بزرگترين تغيير و تحولات دروني هيئت حاكمه پس از قيام كه سبب قدرت يابي بيش از حد جناح حزب جمهوري اسلامي مركب از بورژوازي و سران خرده بورژوازي حاكم گرديد و هاي و هوي سران ضد امپرياليستي از اينان باعث ايجاد تزلزلات شديد در جنبش كمونيستي گرديد و جنبش كه تا پيش از اين در بخشهايي از آن اپورتونيسم بصورت مسالمت آميز تكامل مييافت دوپاره شد. جرياناتي از جنبش چون سازمان چريكهاي فدائي خلق "اكثريت" و اتحاديه كمونيستهاي ايران بسرعت در شاهراه رويزيونيسم شروع به حركت نمودند. تزلزلات در نيروهاي جنبش نيز كم و بيش خود را پيرامون اين واقعه مهم نمايان ساخت و اما در دومين نقطه برجسته در روند مبارزه طبقاتي يعني مسئله جنگ بخشي از جنبش كه حامل گرايشات قوي رويزيونيستي بود كاملاً بدامان رويزيونيسم غلطيد و از سوي ديگر بخشهاي متزلزل جنبش كه از مسئله سفارت نيز با ترديد، شك و ابهام بيرون آمدند در رابطه با مسئله جنگ گرايشات اپروتونيستي رويزيونيستي در آنان بشدت تقويت گرديد. همانگونه كه جنگ در روند مبارزه طبقات در جامعه جايگاه مهمي را بازي كرد، همانگونه نيز در جنبش كمونيستي سبب گشت كه بسياري مسائل نوين تئوريك پيش پاي جنبش قرار داده و بصورت محكي براي آزمايش نيروهاي كمونيست در آيد.
انواع و اقسام تئورهاي رنگارنگ رويزيونيستي كه پيرامون برخورد به ماهيت طبقاتي قدرت سياسي حاكم در فرايند اين دو سال و بالاخص در تند پيچهاي مبارزه طبقاتي خود را بصورت منسجم و فرموله در برخي جريانات و بصورت گرايش در جرياناتي ديگر نمايان ساخت همگي بر تطهير قدرت سياسي حاكم و خارج كردن كل و يا جناحي از آن از زير تيغ پرولتاريا و زحمتكشان تاكيد داشت و تئوريهاي گوناگون، دولت ملي، برخورد دوگانه به دولت... دولت خرده بورژوازي... جناح ضد امپرياليست در بلوك قدرت و ... جناح خلقي و ضد خلقي... از جمله اينگونه تئوريهابند.
جنبش كمونيستي گرچه در اين دو سال در تقابل با اين گرايشات اپورتونيستي، رويزيونيستي نبردي بي امان را به پيش برده است، اما هنوز به هيچ وجه كافي نيست، چرا كه وضعيت عيني جنبش كمونيستي گواهي اين مدهاست كه غناي اين تئوريهاهنوز آنچنان نيست كه بتواند از بروز اينگونه گرايشات در جريانات انقلابي جلوگيري نمايد.
امروز در آستانه سالگرد قيام بهمن ماه 57 در حالي كه جنبش انقلابي كارگران و زحمتكشان ميهنمان در پي انقلابي دگرند و ميروند تا انقلابي را كه در بهمن 57 ناتمام ماند با انقلابي نوين به سرانجام رسانند. در حاليكه در سرتاسر جامعه در عرصه هاي گوناگون مبارزه ميان انقلاب و ضد انقلاب با شدت هر چه بيشتر تمام در جريان است لزوم تحليل و تحكيم بينشي ماركسيستي و لنينيستي از دولت و تعيين دقيق ماهيت رژيم حاكم از ضروريات و پيش شرطهاي اعمال رهبري پرولتاريا در انقلاب ميباشد.
ما خواهيم كوشيد با جمعبندي هر چند مختصري از قدرت سياسي حاكم و تغيير و تحولات دروني آن تا به امروز گامي هر چند كوچك در جهت شناخت ماهيت واقعي اين رژيم برداريم.

زمينه هاي اقتصادي- سياسي قيام بهمن ماه 57 سازش رهبران . قيام توده ها
بحران اقتصادي سيستم سرمايه داري وابسته ايران كه از سال 53-54 آغاز گشته بود در پروسه تشديد و تعميق خويش بار فقر و فلاكت بيسابقه اي را بر زحمتكشان جامعه تحميل مينمود. اين فشار بيسابقه اقتصادي در كنار تضييقات سياسي رژيم، ديكتاتوري لجام گسيخته و سركوب وحشيانه و بيرحمانه هرگونه نداي حق طلبانه و كشتار انقلابيون و به خون كشيدن مبارزات زحمتكشان و كارگران سبب شروع حركات اعتراضي ابتدا از زاغه نشينان و سپس حركت اعتراضي دانشجويان و بالاخره تعرض وسيع توده هاي تحت ستم در قشم و تبريز و فراگيري اين حركت در سرتاسر كشور شد. جنبش كه عمدتاً تحت رهبري خرده بورژوازي مرفه سنتي بود در كش و قوس مبارزه طبقاتي و تشديد آن و در پروسه شكل گيري شعارهاي توده ها كه ساساً ميرفت تا نظام را نشانه بگيرد از عمق وحدت يابي اين مبارزات به وحشت افتاد و اينجا بود كه بورژوازي ليبرال ايران را كنار خويش يافت. بورژوازي ليبرال كه تضادهايش را رژيم شاه در چهارچوب تضادهاي دروني طبقه بورژوازي ايران بود چيزي بيش از امتيازات سياسي محدودي كه زمينه را براي نفس كشيدن بيشتر وي در عرصه اقتصادي باز گذارد طلب نميكرد. تبلورات اين خواست سياسي در شهار "شاه بايد سلطنت كند، نه حكومت" ديده ميشد، ضربات كوبنده توده ها بر پيكر رژيم شاه جلاد و اوج گيري مبارزه و بالاخره ظهور و نفوذ روز افزون نيروهاي چپ در پروسه اين مبارزه، امپرياليسم و رهبران جنبش را به تفكر جدي واداشت، امپرياليسم كه منافع اش و از لحاظ سياسي به سختي ضربه خورده بود، در پي راه حلي بود كه بتواند به مبارزه هر چه زودتر پايان داده و ماشين دولتي ساخته و پرداخته خويش و نهادها و ارگانهاي سركوبگر آن يعني "رهبري خرده بورژوازي مرفه سنتي" كه از تعميق وحدت سياسي  مبارزه مسالمت آميز و فوري قدرت به مسئله فيصله بخشد، و بالاخره پس از فراز و نشيب هاي فراوان امپرياليسم خواستار حفظ ماشين دولتي و خرده بورژوازي خواهان قطع مبارزه طبقاتي، در بورژوازي ليبرال ايران بساز رسيدند، امپرياليسم بوسيله بختيار و با بيرون نمودن شاه از عرصه، بميدان آمد و رهبري خرده بورژوازي با بازرگان اين ليبرال خيانت پيشه، همه چيز بر طبق برنامه وحساب شده بجلو ميرفت، رهبري سازشكار جنبش آنچنان از توده بدور افتادع بود كه ميانديشيد با طرح اينكه "هنوز موقع جهاد نرسيده است" و ... ميتواند مبارزات انقلابي توده ها را محصور نگه داشته و خود با خيال راحت بكار انتقال مسالمت آميز بپردازد.
قيام 22 بهمن 57، دور از چشم رهبري و خارج از ارادهء او بوقوع پيوست و پروسه سازش را به تعويق افكند و آنرا كشدار نمود. به هر حال قدرت سياسي متشكله از بورژوازي ليبرال به نمايندگي بازرگان و "سران خرده بورژوازي مرفه سنتي" به نمايندگي خميني تشكيل يافت.
اساس و برنامه حركت حكومت جديد، حفظ ماشين دولتي و دستگاه سركوبگر آن يعني ارتش تعيين گشته و بازسازي دستگاه سركوبگر آن يعني ارتش تعيين گشت، و بازسازي دستگاه بوركراتيك نظامي ماشين دولتي  و به بند كشيدن مبارزات توده ها و خاموش كردن آن در رأس برنامه قدرت سياسي جديد قرار گرفت. بدين لحاظ قيام توده ها و تسخير پادگان ها و مراكز نظامي از طرف رژيم توطئه دشمن خارجي قلمداد گرديد و تسخير سفارت آمريكا توسط نيروهاي انقلابي در اولين روزهاي قدرت گيري حكومت جديد از طرف اين رژيم سركوب گرديده و عوامل اين حركت انقلابي به توده هاي ساواكي، خرابكار و ضد انقلابي معرفي گشتند. بيانيه حكومت پيرامون توبه فرماندهان ارتش  و "ملي شدن" ارتش ضد خلقي انتشار يافت و هرگونه حمله به پادگانها ممنوع اعلام گشت و از كارگران و زحمتكشان خواسته شد كه سلاحها را به رژيم جديد تحويل دهند. دورانديشي حاكمان جديد كاملاً آشكار بود. ترس و وحشت از زحمتشكان مسلح شديداً آنان را به دست و پا انداخته بود.
آري براي كساني كه چشمهايشان را بر حقايق نبستند آشكار گشته بود كه اينك اين ارتش ضد خلقي باصطلاح ملي شده است كه از طرف حكومت سياسي به آن تكيه ميگردد، نه خلق مسلح، و اين درست روز دوم استقرار اينان بر اريكه قدرت بود، روز سوار شدن اينان بر ارگان سياسي سرمايه داري وابسته يعني ماشين دولتي روز اعلام سياست اينان مبني بر حفظ و بازسازي ماشين دولتي و روز اعلام علني و آشكار ضديت اينان با انقلاب توده ها و رو در رو قرار گرفتن آشكار اينان در برابر كارگران و زحمتكشان بود.
اما بوقوع پيوستن قيام و يورش توده ها به ابزار سركوب دولتي، دستاوردهاي فراواني براي زحمتكشان بهمراه آورد. در طول قيام روزهاي پس از آن استخوانبندي ساواك بكلي در هم ريخت و از بين رفت. نيروي پليس شهري مضمحل گشت و به ارگان ارتش ضد خلقي ضربات سنگيني وارد آمد.
توده ها كه با دست خالي به پادگانها حمله مي بردند، همگي مسلح از مراكز نظامي باز ميگشتند. مضمحل گشتن و مراكز ساواك و پليس ضربه خوردن جدي به ارتش سبب گشت كه ابزار سركوب ماشن دولتي كه در اختيار رژيم جديد قرار گرفت كارآيي سابق خويش را نداشته باشد. بازسازي و انسجام دوباره اين ارگانها احتياج به زمان داشت، رژيم براي اينكه قدرت سياسي خويش را تحكيم بخشد احتياج به ابزار سركوب نويني داشت، اين رسالت بعهده كميته ها و بدنبال آن سپاه پاسداران افتاد به مرحله عمل درآمد، در حقيقت كميته ها و سپاه پاسداران كه به زعم برخي از جريانات حركت خرده بورژوائي و يا "ارگان، سركوب خرده بورژوازي"!! قلمداد ميشد چيزي جز پاسخگويي به نياز ماشين دولتي سرمايه نبود. اين ارگانها در حقيقت به عنوان جايگزيني براي پليس كه سازمانش بكلي نابود شده و ارتش كه انسجام قدرت عمل خويش را تا حدود زيادي از دست داده بود كار گرفته شد.

بررسي مختصر ماهيت طبقاتي قدرت سياسي حاكم
بررسي ماهيت طبقاتي حكومتي كه پس از قيام به روي كار آمد از نقطه نظر ما حائز اهميت فراواني است. پراتيك جنبش كمونيستي در اين دو سال همانگونه كه در سطور قبل آورديم نشان داده است كه مسئله قدرت سياسي محوري ترين مبحث در اختلافات درون جنبش كمونيستي بوده است. تشديد اپورتونيسم و شكل گير رويزيونيسم در نيروهاي سياسي در اين دو ساله عمدتاً از مجراي در غلطيدن به تئوريهاي ضد ماركسيستي پيرامون برخورد به سيستم سرمايه داري وابسته و نقش طبقات و مسئله دولت بوده است. ما معتقديم كه جنبش كمونيستي هنوز از دستيابي به تحليلي واحد، دقيق و موشكافانه پيرامون كليه اجزاء و نكات ابهام در رابطه با قدرت سياسي حاكم محروم مانده است و معتقديم كه مبارزه ايدئولوژيك پيرامون اين مسئله بايد جايگاه مهمي را در برنامه جريانات كمونستي احراز نمايد. ما بسهم خويش در نشريات گروه در اين رابطه دستاوردها و تكامل نظرات خويش را به جنبش عرضه خواهيم كرد و بمارزه ايدئولوژيك با خطوط انحرافي در مورد تبيين مسئله دولت در آينده خواهيم پرداخت. اما در اين مقاله صرفاً به آوردن خطوط بطور مختصر پيرامون ماهيت طبقاتي قدرت سياسي حاكم اكتفاء خواهيم كرد.
در ايران پس از قيام بهمن 57 دولتي متشكله از بورژوازي و سران خرده بورژوازي سنتي مرفه بقدرت رسيد. آشفتگي هائي كه عمدتاً پيرامون مسئله قدرت سياسي در جنبش كمونيستي ايران رايج گشت پيرامون وضعيت حزب جمهوري اسلامي عموماً و سران خرده بورژوازي سنتي مرفه خصوصاً بود.
از ديدگاه ما "سران خرده بورژوازي مرفه سنتي" كه بقدرت خزيده بودند نمي توانستند بجز اجراي سياستهاي بورژوازي در جهت حفظ و تحكيم سرمايه داري وابسته در ايران قدمي بردارند.
رويزيونيستها و مشخصاً، حزب توده با تكيه بر تز ارتجاعي راه رشد غيري سرمايه داري با نفي احكام ماركسيسم- لنينيسم پيرامون دولت، با قائل شدن نقش مستقل براي خرده بورژوازي در حقيقت بر ضد احكام لنيني، تئوري "دولت خرده بورژوائي" مترقي و سمتگيري آن به "سوسياليسم" را مطرح ميسازند.
در جنبش كمونيستي نيز تزلزلات پيرامون اين مسئله تبلورات خويش را در بيان برخورد دوگانه بدولت (دولت خرده بورژوائي و بورژوائي) و در تكامل خويش بصورت تطهير يك جناح از هيئت حاكمه تحت عنوان جناح "خلقي" و "ضد امپرياليست". كشاندن پرولتاريا به زير پرچم بورژوازي و انحراف مبارزات كارگران از نشانه روي قطعي كل قدرت سياسي حاكم به مثابه پاسدار منافع سرمايه داري نشان داد. اين تز بر حاكميت و حضور جناحي از خرده بورژوازي با پتانسيل تاكيد داشت و براي اثبات نظر خويش به پراتيك اين جناح پيرامون تشكيل "ارگانهاي خاص خويش" همچون سپاه پاسداران و كميته ها از يكسو و برنامه هاي اقتصادي "خرده بورژوائي" همچون ملي كردن بانكها و موسسات صنعتي تكيه ميكرد. ما در مورد مضمون و ماهيت سپاه پاسداران و الزاماتي كه به تشكيل آن منجر شد سخن گفتيم و در سطور بعد نيز در رابطه با ملي كردن سرمايه ها بتفصيل سخن خواهيم گفت و نشان خواهيم داد كه تمامي اين برنامه ها در چهارچوب اقتصادي سرمايه داري وابسته و حفظ سيستم و مناسبات موجود صورت گرفته است. اما نكته اي كه در اينجا بايد به آن اشاره كنيم اينست كه اين تز در حقيقت اولاً از ماشين دولتي تحليلي غير ماركسيستي ارائه ميدهد، ثانياً براي خرده بورژوازي مرفه ايران در گروهبندي اجتماعي اش با سيستم سرمايه و امپرياليسم ضديت ماهوي قائل ميشود.
اين تز دولتي كردن صنايع را ناشي از "اتوپي خرده بورژوائي تعديل ثروت" جا ميزند و به آن مضمون ضديت با سرمايه بزرگ داده و بر ماهيت بورژوائي آن پرده ساتر ميكشد لنين در اين رابطه ميگويد:
" ما از روي تجربه شخصي خود ميدانيم، سير تكامل تمام انقلابها هم، هر آينه فرضاً صد و پنجاه سال اخير را ماخذ بگيريم اين موضوع را در سراسر جهان تاكيد ميكنيم كه همه جا و هميشه نتيجه حاصله درست چنين بوده است. كليه تلاشهايي كه خرده بورژوازي بطور اعم و دهقانان بالاخص بعمل آورده اند براي آنكه از نيروي خود آگاه گردند و اقتصاد و سياست را به شيوه خودشان هدايت نمايند تا كنون همه بشكست انجاميده است. يا تحت رهبري پرولتاريا، يا تحت رهبري سرمايه داران، شق ثالثي وجود ندارد، كليه كساني كه در آرزوي شق ثالث هستند پنداربافان و موهوم پرستان پوچند. سياست و اقتصاد و تاريخ دست رد به سينه آنها ميگذرد." (سخنراني در كنگره كارگران حمل و نقل رويه منتخب آثار صفحه 794)
در ايران نيز در چهارچوب مناسبات سرمايه داري وابسته "سران خرده بورژوازي حاكم" اولاً به اين دليل كه در گروهبندي اجتماعي شان فاقد ضديت ماهوي با سيستم سرمايه بوده و ثانياً بلحاظ اينكه حاكميت سياسي خويش را در گرو حفظ مناسبات موجود ارزيابي ميكردند علي الاصول نميتوانستند پراتيكي سواي پاسداري از مناسبات سرمايه داشته باشند.
حركت اينان اساساً بر مبناي حفظ سيستم و حفظ ماشين دولتي استوار است. پراتيك غني دو سال مبارزه حاد طبقاتي پس از قيام بهمن ماه و حفاظت و حراست اينان از ابزارهاي سركوب ماشن دولتي، سركوب و كشتار وحشيانه زحمتكشان و حركت براي استقرار ديكتاتوري منسجم سرمايه داري وابسته گواه مدعاي ماست.

تشكيل دولت بازرگان- رشد تضادهاي دروني هيئت حاكمه- افت و خيز مبارزه طبقاتي
بنابراين دولتي كه پس از قيام 22 بهمن ماه بقدرت رسيد برطبق قاعده عمومي نه تنها دست به تركيب ماشين دولتي سرمايه داري وابسته نزد بلكه آنرا در خدمت خويش گرفت و به ترميم و بازسازي آن پرداخت.
دولت جديد وارث نظام بود كه بحران سر تا پايش را فرا گرفته بود، بحران اقتصادي عميقي كه در نتيجه خويش بزرگترين بحران سياسي تاريخ ايران را پديد آورده بود و باعث برانداختن يكي از مرتجع ترين  و هارترين رژيم هاي ديكتاتوري در منطقه گشته بود. از ديدگاه پرولتاريا حل مسئله بحران سرمايه داري وابسته جز با انقلاب و در هم كوبيدن اين نظام ميسر نيست. اما بورژوازي براي حل بحران براي حفظ مناسبات موجود بايد كه با انتقال بار بحران بر دوش كارگران و زحمتكشان، با استثمار شديدتر و وحشيانه تر از كارگران شرايط مناسب را براي بازتوليد خويش به كف آورد. دولت جمهوري اسلامي بنابر ماهيت طبقاتي خويش جز راه حل بورژوايي راه ديگري در برابر خويش نمي ديد.
ما پس از قيام شاهديم كه ارگانهاي توده اي كه بصورت كميته هاي محلي براي دفاع از شهرها توسط توده مردم بوجود آمده بود منحل شده و ارگانهاي دولتي سپاه پاسداران و كميته ها بمثابه ابزار سركوب سرمايه بوجود آمدند و ديديم كه رژيم چگونه پس از قيام با وعده و وعيد از كارگران صبر انقلابي طلب ميكرد.اما صبر توهم آلود كارگران نيز ديري نپائيد و سرانجام رژيم جديد در 18 فروردين 58 در يورش به تظاهرات كارگران بيكار اصفهان آنان را به گلوله بست. اما بحران سياسي و وضعيت ذهني توده ها بصورتي بود كه رژيم توانست براي مدت كوتاهي صداي اعتراض آنان را خاموش سازد. بحران كماكان پا برجا بود و رژيم براي مقابله با آن، براي انتقال بار آن بر دوش زحمتكشان لازم داشت كه مبارزات انقلابي سركوب شوند، نيروهاي كمونيست نابود گردند و بر اين زمينه به حل بحران سرمايه بپردازد.
دولت بازگان كه عناصر متشكله آنرا بورژوا ليبرالهاي كهنه كار تشكيل ميدادند بر بستر چنين اوضاع و احوالي با حكم آيت الله خميني رسماً بعنوان ثمرهء سازش رهبران جنبش با امپرياليسم كار خود را آغاز كرد. نيروهاي انقلابي و كمونيست هر چند متوهم نسبت به رژيم جديد اما با طرح شعارهائي نظير قراردادهاي امپرياليستي لغو بايد گردد، ارتش ضد خلقي منحل بايد گردد و ... خواستار ادامه انقلاب و بسط و گسترش آن بودند. اما رژيم بي اعتنا به اين خواسته ها ضديت آشكار خويش را در حمله به تظاهرات و ميتينگ هاي نيروهاي انقلابي و كمونيست به نمايش مي گذارد. در آنزمان ارگان هاي اصلي قدرت، شوراي انقلاب و دولت بازرگان بودند كه مي توان گفت، قدرت اجرائي تا حدودي در دست ليبرالها متمركز بود. اما انقلاب نميتوانست همچنان در بند توهمات خويش باقي بماند، هر روز كه از حكومت پاسداران جديد سرمايه ميگذشت گوشه هائي از توهم فرو ميريخت، رژيم كه در اوايل فروردين با رفراندوم جمهوري اسلامي توده هاي متوهم را به پاي صندوقهاي رأي كشاند در ادامه حركت خويش و در همان زمان به سركوب خونين خلق كرد در سنندج پرداخت و نوروز 58 در اصفهان كارگران بيكار بگلوله بسته شدند و رفيق شهيد ناصر توفيقيان در راه اهداف انقلابيش به شهادت رسيد.
باري تمايم نشانه ها و كليه شواهد و تحليلها بطرز بارزي نشان مي داد كه لاينحل ماندن مسئله بحران سرمايه داري از يكسو و پتانسيل شگرف توده براي مبارزه بر عليه مناسبات موجود كه در چارچوب "جمهوري اسلامي" محصور گشته بود از سوي ديگر نمي تواند توهم توده ها را پايدار نگه دارد. همانگونه كه ضد انقلاب به تحكيم و تثبيت خويش ميپرداخت انقلاب نيز خود را از گيرودار و اوهامات گذشته رها ميساخت و رو به انسجام مي رفت و بالاخره انقلاب و ضد انقلاب در تمام عرصه ها به صف ايستادند.
اينجا بايد به اين نكته اشاره كرد كه در صف انقلاب مبارزه بصورت عيني و روز مره خيلي سريع آغاز گشت. اما از لحاظ ذهني  وجود تشتت تئوريك در صفوف جنبش كمونيستي پيرامون مسئله دولت و ماهيت رژيم حاكم، ضعف اينان در تبليغات و غيره و از طرفي عظمت كار شگرفي كه با سرنگوني رژيم شاه صورت گرفته بود بر چهره اين حاكمان جديد پرده ساتر ميافكند. رشد آگاهي در اين دوره نسبت به رژيم به كندي صورت مي گرفت. اما همانگونه كه گفتيم به هر صورت مبارزه آغاز گشته بود و بنابراين اجراي منشور وحدت بخش دو جناح، يعني حفظ و بازسازي سيستم سرمايه داري وابسته، حفظ ارتش و تقويت آن و سركوب انقلاب به بيان كلي و حل بحران سرمايه در عمل و در فرايند مبارزه طبقاتي به تشديد اختلافات دو جناح حكومتي نيز منجر گشت. در اين دوره مبارزه در ميان بلوك حاكم بين شوراي انقلاب با هژموني رهبران خرده بورژوازي و دولت بازرگان درگير بود. اساس و پايه اين اختلافات در واقع جنگ قدرتي بود كه هر يك از طرفين سعي در مغلوب نمودن جناح مقابل و دستيابي به حاكميت يكپارچه خود كردند. اين تضادها در عرصه سياسي بازتابي بود از يكرشته، علل اقتصادي-اجتماعي از جمله پايه مهم اين اختلافات همانگونه كه گفتيم چگونگي اجراي منشور وحدت بود كه نكته مهم آن راه حلهاي متفاوت اقتصادي- سياسي براي حل بحران سرمايه و بحران سياسي جامعه بود. در اين دوره اهرمهاي قدرت سياسي و اقتصادي عمدتاً در دست ليبرالها متمركز گشته بود.
در اين مقطع بورژوازي حاكم براي جلوگيري، از نابودي بانكهائي كه اكثراً ورشكست شده بودند اقدام به دولتي كردن بانكها نمود و از اين طريق با واريز كردن بدهي هاي بانكها از جيب زحمتكشان اين نهادهاي سرمايه داري را از خطر سقوط رهانيد.
اين مسئله بدنبال آن دولتي كردن كارخانجات و موسسات صنعتي تحت فشار سران خرده بورژوازي حاكم" كه عمدتاً چنين سياستي را دنبال ميكردند، باعث آشفته فكري در صفوف انقلابي گشت.
نيروهاي رويزيونيست با هجوم ايدئولوژيك خويش و بر احيا حركت بر مبناي تز" راه رشد غير سرمايه داري" به دنبال دفاع از اين عمل پرداختند. نيرو هاي متزلزل درون جنبش اين حركت را بطور ضمني مورد تأئيد قرار داده و آنرا "حركتي خرده بورژوايي" ارزيابي نمودند. اما واقعيت امر چه بود؟ واقعيت اينست كه بورژوازي در مقاطعي كه در گير بحران باشد راه حل دولتي كردن را بعنوان يك آلترناتيو مشروط طرح مينمايد و اين دولتي كردن به هيچوجه در خصلت سرمايه و ماهيت بورژوايي اين حركت خدشه اي وارد نميآورد. انگلس در اين رابطه ميگويد:
البته نه تبديل نيروهاي مولده به شركتهاي سهامي و نه به مالكيت دولتي، هيچكدام خصلت سرمايه اي نيروهاي مولده را زائل نميكند. در مورد شركتهاي سهامي اين مسئله بوضوح ديده ميشود و دولت جديد، باز هم فقط تشكيلاتي است كه جامعه سرمايه داري خواه در برابر حملات كارگران و خواه در برابر تك تك سرمايه داران براي خود بوجود آورده است.
دولت مدرن بهرشكلي كه باشد عمدتاً يك دستگاه سرمايه داري است، دولت سرمايه داران است، كمال مطلوب سرمايه داراي است، او هر چه بيشتر نيروهاي مولده را تحت مالكيت خويش درآورد بيشتر بصورت سرمايه دار كل واقعي در ميآيد و اتباع دولت را بيشتر استثمار ميكند. كارگران باز هم كارگران مزدور- پرولتاريا- باقي مي مانند مناسبات سرمايه از بين نمي رود، بلكه حتي به نقطه اوج خود مي رسد" (انگلس- آنتي دورينگ- صفجه 271)
اين بيان انگلس را بدين سبب آورديم كه اين مطلب (دولتي كردنها) مورد سوء استفاده دو بخش قرار گرفت:
1-      نيروهاي رويزيونيست كه با حركت از تز "راه رشد غير سرمايه داري" به اين حركت مضوني مترقي بخشيدند و از آن بحمايت برخاستند.
2-      نيروهائي كه اين حركت را "حركت خرده بورژوازي" از پايگاه منافع طبقاتي خويش ارزيابي نمودند.
اين درك دوم نيز همانگونه كه در آينده نشان خواهيم داد، چاره اي ندارد جز  اين كه براي سران "خرده بورژوازي حاكم "خصلت" ضد امپرياليستي و حتي "ضد سرمايه" قائل گردد و از اين طريق در عرصه سياسي به تطهير يك جناح پرداخته و سر از دولت خرده بورژوايي" در آورد.
در كنار اين حركت اقتصادي تضاد بين دو جناح پيرامون ارگانهاي سركوبگر و تسلط بر آنها ابعاد تازه اي مييافت. بورژوازي ليبرال كه از ابتداي قيام با گرفتن ارتش در دست خويش موقعيت خود را از اين لحاظ مستحكم ساخته بود با رقباي جديدي همچون كميته ها و سپاه پاسداران روبرو گشت. يكي از عمده ترين مباحثات دو جناح در اين دوران پيرامون حدود و شعور عملكرد هر يك از اين ارگانها دور ميزد. اما وجه مشخص اين دوران بخصوص پس از تشكيل مجلس خبرگان را ميتوان بشكل زير خلاصه نمود.
رژيم كه در ابتداي بقدرت رسيدن با عوام فريبي همصدا با توده ها تشكيل مجلس موسسان را عنوان ميكرد از ترس وارد شدن كانديداهاي نيروي انقلابي و كمونيست بدرون مجلس تشكيل مجلس موسسان را منتفي و اعلام كرد كه مجلس با تعداد محدودي نماينده تشكيل خواهد شد.
سرتاپاي اين قانون اساسي مشحون از قوانين ضد كارگري و ضد دموكراتيك و ناظر به پايمال كردن ابتدايي ترين حقوق دموكراتيك و بود اين مجلس از طرفي با طرح مواد ولايت فقيه و شوراي نگهبان به زعم خويش پايه هاي حاكميت جناح "سران خرده بورژوازي حاكم" را مستحكم ميساخت و از سوي ديگر پايه هاي ديكتاتوري عريان و لجام گسيخته سرمايه را. رژيم با ولايت فقيه و شوراي نگهبان كه اين دومي نيز توسط ولايت فقيه تعيين مي گردد راه را براي اعمال هرگونه تضيفات سياسي-اجتماعي هموار ميساخت.
جلوگيري از تشكيل گروهها و جمعيت هاي سياسي با هزار و يك اگر و مگر، پايمال نمودن حقوق كارگران و سلب حق اعتصاب از آنان پايمال نمودن حقوق زنان و تائيد ستم مضاعف وارد بر آنان، قبول مالكيت خصوصي به عنوان پايه و مبناي اقتصاد جامعه، بازگذاردن دست مجلس در انعقاد قرارداد، با امپرياليستها و ... كه بكرات در زمان خويش از طرف نيروهاي سياسي مورد بحث و نقد قرار گرفت، ماهيت ارتجاعي قانون ساخته و پرداخته "خبرگان" را عيان ميساخت.
در هر صورت "سران خرده بورژازي حاكم" با پيروزي در مجلس خبرگان موقعيت مستحكمي براي تعرض به جناح ديگر احراز نمودند. پيش نويس قانون اساسي كه توسط "دولت موقت" تهيه شده بود در عمل استحاله گشته و موادي در آن گنجانده شد كه موقعيت سران خرده بورژوازي حاكم را تثبيت و تقويت مينمود. از طرفي ارگانهاي سركوب گر سپاه پاسدار و كميته ها رسماً مشروعيت پيدا كرده بودند در بسياري از امور شروع به مداخله در حوزه نفوذ ليبرالها نمودند. ليبرالها كه موقعيت شان بلحاظ موارد فوق تضعيف شده بود به كارزاري تبليغاتي دست زدند. حزب خلق مسلمان شروع به تشكيل جلسات هفتگي پيرامون قانون اساسي نمود و بزودي از چند صد نفر در جلسات اول تعداد شركت كنندگان به چند هزار نفر بالغ گرديد. ليبرالها نقشه اي نيز براي انحلال مجلس خبرگان تهيه ديده بودند.
اما در حقيقت آنچه كه در اين دوره هول و هراس  را به جان هر دو جناح افكنده بود مسئله جنبش توده ها و مشخصاً جنبش خلق كرد و مبارزات كارگران بيكار بود. كردستان در اين دوره در اختيار نيروهاي سياسي خلق كرد قرار داشت و در شهرها و روستاها، شوراي انقلابي زحمتكشان تشكيل يافته بود. در شهرهاي ديگر ايران و مشخصاً تهران نيروهاي سياسي با فعاليت گسترده و وسيع تبليغاتي خويش زنگ خطر جدي را براي رژيم بصدا در آورده بودند. كارگران بيكار در شهرهاي مختلف ايران دست به تشكيل سنديكاي بيكاران زده و با مبارزات دائمي خويش، رژيم را به هراس افكنده بودند.
بنابراين دو جناح حكومتي نميتوانستند وجه اختلاف خويش را در مورد چگونگي برخورد به جنبش انقلابي بروز ندهند. آيت الله خميني روز 28 مرداد با انتقاد شديد از "دولت موقت" دستورحمله به كردستان را صاد كرد و خواست كه ظرف 24 ساعت پاوه از عناصر "ضد انقلاب"  پاكسازي گردد در اين دوره جناح ليبرالها عموماً بر مذاكره و فريب نيروهاي سياسي، شكاف انداختن در صفوف جنبش خلق كرد و جريانهاي متزلزل  و سازشكار و سپس سركوب قطعي و يكپارچه تكيه ميكردند. تهاجم 28 مرداد 58 ابعاد وسيعتري بخود گرفت، در تهران و ديگر شهرها به دفاتر گروههاي سياسي يورش برده شد، اما آن هجوم وحشيانه به جنبش انقلابي كه همراه با تبليغات كر كننده رژيم پيرامون جهاد با "كفار" و ... صورت ميگرفت دوام چنداني نياورد. مقاومت قهرمانانه خلق كرد پوزه رژيم را در كردستان به خاك ماليد و توده هاي متوهم كه تحت تأثير تبليغات رژيم قرار گرفته بودند با افشاگريهاي نيروهاي كمونيست بر بسياري از ذهنيات گذشته خويش قلم بطلان كشيدند.
پس از ناكامي حمله به كردستان، ناكامي ديگري كه گريبان رژيم را گرفت، شكست در انتخابات شوراي محلي شهرها بود. رژيم كه همواره بر حمايت 99% توده تكيه داشت در اين انتخابات نتوانست بيش از 15% از توده هاي واجد شرايط را به پاي صندوقهاي رأي بياورد. بهرحال بر بستر تمامي اين زمينه ها بود كه مسئله اشغال سفارت آمريكا و تغيير و تحولات بعدي در قدرت سياسي حاكم به ميان آمد. ما وجود اين شرايط را در زير بيشتر بازخواهيم كرد زيرا كه مسئله اشغال سفارت آمريكا و گروگانگيري به نقطه برجسته تبديل گرديد كه در جنبش كمونيستي سره را از ناسره جدا كرد و به شكاف عظيمي در ميان صفوف نيروهاي انقلابي تا آنزمان دامن زد.

سفارت، گروگانگيري و مبارزه ضد امپرياليستي رژيم
براي تحليل از مضمون اشغال سفارت، گروگانگيري و مبارزه "ضد امپرياليستي" رژيم، لازم است، مجموعه شرايطي را كه گروگانگيري در آن مقطع رخ داد بررسي نموده و عوامل و فاكتورهائي كه رژيم و مشخصاً جناح حزب را به سوي اين عمل سوق داد بررسي كنيم.
همانگونه كه گفتيم در اين مقطع مشخصه جنبش انقلابي ميهنمان در كردستان و در مبارزات كارگران بيكار به طور بارزي مشخص بود. تعرض رژيم به كردستان با مقاومت قهرمانانه خلق كرد به شكست انجاميد و بازتاب آن توسط نيروهاي انقلابي و كمونيست همراه با اهداف خلق كرد در اين مبارزه بطور وسيعي در ميان زحمتكشان پخش گرديد. از طرفي بحران اقتصادي سيستم سرمايه كماكان به تعميق خويش ادامه مي داد. موج مبارزات كارگران بيكار و تظاهرات آنها در شهرهاي مختلف رژيم را با بن بستي جدي روبرو ساخته بود. عدم پاسخگوئي به خواست هاي توده ها، سركوب قهري مبارزات زحمتكشان و فقر و فلاكت بيسابقه سوالهاي جدي پيرامون حكومت در ذهن توده ها برانگيخت، تبلور اين مسئله در عدم شركت وسيع كارگران، زحمتكشان در انتخابات شوراهاي محلي نمايان بود. رژيم اينبار در آستانه به رفراندم گذاردن قانون اساسي ساخته و پرداخته خويش بود و اميدي به شركت مردم و تائيد اين قاون اساسي نداشت در اين ميان شكاف در ميان هيئت حاكمه براي كسب قدرت سياسي و پيشبرد راهاي گونه گون در جهت حل معضلات حركت سرمايه در ايران دو جناح را به جنگ رو در رو كشانده بود.
ليبرالها كه عليرغم تهاجمات جناح ديگر هنوز موقعيت مسلط خويش را حفظ كرده بودند با مجلس خبرگان و قانوني اساسي ساخته و پرداخته آن حاكميت سياسي خويش را در خطر ميديدند. موج تعرضي كه ليبرالها توسط حزب خلق مسلمان در تبريز و تهران براه انداختند تماماً متوجه جناح حزب جمهوري اسلامي بود. ليبرالها ميكوشيدند كه علل تمامي نابسامانيهاي اقتصادي و سياسي را در وحله اول متوجه كمونيستها و نيروهاي انقلابي و در وحله دوم ناشي از دخالت "عناصر غير مسئول" و "نهادهاي مزاحم" و ... در حقيقت جناح ديگر حكومتي قلمداد كنند. محور تبليغات اين جناح كاملاً بر اين خط استوار بود. مصاحبه بازرگان با اوريانافالاچي و حمله وي به جاح حزبيون بيانگر حدت يابي  بيش از پيش تضادهاي  دروني اينان بود. از طرفي جناح حزبيون بازرگان را به عملكرد هاي "غير انقلابي" و "سياست گام به گام" "مماشات با ضد انقلاب" و ... متهم مينمودند. اين جناح نيز مشكل اصلي را در مرحله اول در حضور و نفوذ فعاليت نيروهاي انقلابي و كمونيست و جنبش رو به اعتلاء زحمتكشان ميديد و جناح بازرگان را در غلبه بر اين مشكلات ناتوان معرفي ميكرد. آري كماكان منشور وحدت پا برجا بود، منشوري كه حكم ميكرد بايد سيستم را بازسازي نمود، بايد جنبش انقلابي را سركوب كرد، بايد بحران سرمايه را بقيمت خون كارگران و فقر و فلاكت زحمتكشان مرتفع نمود اما اختلافات در فرآيند مبارزه طبقاتي شكاف را بيش از پيش دامن زده بود. افشاگريهاي نيروهاي كمونيست از جناح حزب را در ميان توده ها رسوا ساخته بود تا جائي كه خميني از "اعتبار و آبروي" خويش براي تطهير آنان مايه گذارد، و به تطهير بهشتي پرداخت، اما در چنين دوراني كه عملكردهاي جناح حزبي كه به شكل آشكارتر و عريان تري در سركوب را بكار ميبرد موجب نفرت همه جانبه توده ها قرار گرفته بود و ديگر حمايت علني خميني از اين جناح موقعيت وي را نيز به خطر ميانداخت "نغمه امام تنهاست"، امام به هيچ حزب و گروهي وابسته نيست و ... ساز شد تا خميني را مثابه عنصري مجزا از جناح بنديهاي حكومتي قلمداد نموده و وي را از زير تيغ توده ها برهاند.
امپرياليسم آمريكا در مقطع قيام با سازش با رهبران موقعيت خويش را بطور نسبي حفظ كرده بود بلحاظ دروني هيئت حاكمه ايران اميدي نداشت كه هيئت حاكمه با تركيب جناحي خويش بتواند مبارزات كارگران و زحمتكشان را در هم بكوبد و از رشد روز افزون نيروهاي انقلابي و كمونيست جلوگيري نمايد. به همين لحاظ با تقويت جناح ليبرالها كه آنها را بخود نزديكتر ميديد موجبات نارضايتي جناح ديگر حكومتي را فراهم آورده بود.
تمامي عوامل فوق كه برشمرديم را ميتوانيم در نكات زير خلاصه كنيم:
1.      جناح حزب جمهوري از موقعيت ضعيفتري نسبت به ليبرالها (در مجموع) در قدرت سياسي قرار داشت. اين جريان كه قانون اساسي ساخته و پرداخته اش را در مجلس بپايان برده بود براي تحكيم بيشتر خويش احتياج به تصويب آن از طرف توده ها داشت.
2.      ليبرالها با تبليغات خويش بر ضد جناح ديگر موقعيت را براي حمله به مواضع رقيب فرام ميآورند.
3.      جنبش انقلابي توده ها در اين مقطع بيانگر رشد نارضايتي بطور وسيع از رژيم در ميان زحمتكشان بود. توده ها بطور مشخص و ملموس و در پراتيك روزانه خويش اعمال ارگانها و نهادهاي دولتي را مورد تجزيه قرار داده و بار ستم و ظلم اين ارگانها را بر دوش خويش حس مينمودند.
بر بستر چنين شرايطي است كه "حزبيون" براي حفظ و تحكيم موقعيت خويش در قدرت سياسي، براي طرد هر چند نسبي جناح ديگر حكومتي و براي تحميق توده ها و سوء استفاده از احساسات ضد امپرياليستي زحمتكشان و بالاخره براي جايگزين نمودن خود بجاي ليبرالها در برابر آمريكا به اشغال سفارت دست ميزند.
در اين مقطع دولت بازرگان سقوط كرد و كار اداره دولت به عهده شواري انقلاب كه تركيبي از دولت و اعضا سابق شورا بود واگذار گرديد. در اولين قدم "حزب جمهوري اسلامي" توانستند پيروزي نسبي بدست آورند.

مضمون مبارزات "ضد امپرياليستي رژيم" و بروز گرايشات رويزيونيستي در جنبش كمونيستي
حركت اشغال در فرايند مبارزه طبقاتي و در عرصه هاي گوناگون آن اثرات عميقي بجاي گذارد. و بطور مشخص در هيئت حاكمه، در جنبش انقلابي توده ها و در درون جنبش كمونيستي تبلورات خويش را به بارزترين شكلي نشان داد.
مسئله سفارت در تغيير و تحولات درون هيئت حاكمه نقش بسزائي را بازي كرد و سبب گشت كه "حزب جمهوري اسلامي" با استفاده از اين مسئله و سوار شدن بر اين حركت اولاً به افشاي جناح ديگر پرداخته و موقعيت خويش را در قدرت سياسي مستحكم سازد و ثانياً توانست در اين مقطع توده ها را به زير پرچم دروغين "مبارزه ضد امپرياليستي خويش" بكشاند.
در اين رهگذر عده اي از ليبرالها كه ماهيتشان تا حدود زيادي براي توده ها توسط نيروهاي انقلابي روشن شده بود افشاء شدند، اما نكته مورد توجه اين است كه جناح حاكم در اين دوره حتي جرئت اين را نداشت كه بطور همه جانبه دست به افشاء رقيب بزند، زيرا موقعيت خود وي در خطر قرار ميگرفت و اين مسئله خود از طرفي در رابطه با مبارزات توده ها و خواستهايشان كه از جمله افشاي تمامي روابط خائنانه سران كشور با امپرياليسم آمريكا بود در تضاد قرار گرفت. جناح حاكم با محكم كردن خويش در حاكميت مي خواست كه به مسئله گروگانگيري فيصله بخشد. اما چيزي كه وي را به هراس ميانداخت عكس العمل توده ها بود.
نكته دوم در رابطه با جنبش انقلابي توده ها، بايد بگوييم كه جنبش توده ها و مبارزه آنان با هيئت حاكمه در مقطع چند ماه اي پس از اشغال سفارت به ركود نسبي دچار شد. چرا كه بارديگر بر بار توهمات توده ها نسبت به رژيم افزوده گشت. اين نكته را در رابطه با نقش جنبش كمونيستي در اين ميان بيشتر خواهيم شكافت، در هر صورت توده ها در ادامه اين حركت چه در رابطه با پراتيك عيني خويش در مبارزه طبقاتي و چه از طريق آگاهگريهاي نيروهاي انقلابي و كمونيست توانستند تا حدودي به ماهيت اين حركت پي برند و بار ديگر قدمهاي استوار خويش را به پيش نهند.
و اما در جنبش كمونيستي مسئله سفارت به گسست هاي بسياري در درون اين جنبش و به  روشن شدن مرزبنديهاي فراواني از جنبه ها گوناگون بين ماركسيسم و اپورتونيسم كمك كرد. جنبش كمونيستي كه تا مقطع سفارت همّ خود را افشاگري از ماهيت رژيم قرار داده بود با شروع مسئله سفارت مواجه با رشد گرايشات رويزيونيستي شديديدي ميان خود گشت، جريانات گوناگوني در درون جنبش و شاخص ترين آنان سازمان چريكهاي فدائي خلق كه گرايشات اپورتونيستي در تئوريهايشان بطور تقريباً مسالمت آميز تا بمقطع سفارت رشد كرده بود. در اين تند پيش سريع مبارزه طبقاتي به عريانترين شكلي خود را نشان داد و با تأئيد اينكه جناحي از دولت "ضد امپرياليست" است به ياري هيئت حاكمه شتافتند. ما براي شكافتن واقعيت اين "مبارزه ضد امپرياليستي" بر روي اين مسئله مكث بيشتري ميكنيم.
مسئله اي كه عمدتاً در درون جنبش كمونيستي توسط رويزيونيستها عنوان ميگرديد و بداخل جنبش كمونيستي نيز نشئت كرد، مسئله "خرده بورژوازي حاكم" و ضديت آن با امپرياليسم بود. ما در مورد ماهيت "سران خرده بورژوازي حاكم" در همين مقاله بحث، كرده و روشن نموديم كه اساساً اينان تاريخاً نقشي جز پاسداري از سيستم نميتوانستند داشته باشند و اما در مورد خصلت "ضد امپرياليستي" اينان بايد ببينيم اساساً مبارزه ضد امپرياليستي به چه مفهوم است؟ لنين در رابطه ميگويد:
جنگ امپرياليستي سال 1898 عليه اسپانيا در ايالات متحده موجب پيدايش اپوزيسيوني از "ضد امپرياليستها" گرديد اينها آخرين موهيكان هاي دموكراسي بورژوازي بودند كه اين جنگ را تبهكارانه ميناميدند، ولي مادامكه اين انتقاد كنندگان از اعترافات ناگسستني بودن ارتباط امپرياليسم با تراستها و بنابراين با ارگان سرمايه داري واهمه داشتند و مادامكه از گرويدن به نيروهائيكه به توسط سرمايه بزرگ بودند – انتقادشان از امپرياليسم بطور عمده كماكان جنبه خواهشهاي معصومانه داشت . (لنين- "امپرياليسم به مثابه بالاترين مرحله سرمايه داري" منتخب آثار صفحه 433)
معيار لنين براي مبارزه ضد امپرياليستي در دو پايه استوار است:
1.      انتقاد از امپرياليسم بايد با انتقادي از كل سرمايه داري همراه باشد.
2.      انتقاد كننده بايد حتماً در اردوگاه نيروهائي باشد كه بتوسط سرمايه بزرگ و در نتيجه تكامل آن بوجود ميآيند و براي از بين بردن كل سرمايه داري قادر به مبارزه اند، يعني طبقه كارگر و زحمتكشان در غير اينصورت انتقاد از امپرياليسم پوچ و بي معني بوده و جنبه اي بيشتر از خواهشهاي معصومانه ندارد، و باز لنين عنوان ميكند دمكرات واقعي در عصر امپرياليسم كسي است كه از گام برداشتن بسوي سوسياليسم (مبارزه عليه سرمايه داري) نهراسد.
حال در جامعه سرمايه داري وابسته ايران رژيم حاكم و مشخصاً "سران خرده بورژوازي حاكم"  چه حركتي بر مبناي موازين بالا در مجموع پراتيك خويش قبل و بعد از اشغال سفارت برداشتند؟ پراتيك اينان جز سركوب مبارزات كارگران و زحمتكشان كه بر عليه ستم سرمايه و ستم سياسي پاسداران حافظ سرمايه مبارزه ميكردند، چه بود؟ كجا پس از اشغال سفارت كوچكترين قدمي در جهت ضديت با سرمايه داري توسط اينان برداشته شد؟ آيا هر كارزار تبليغاتي و هر هاي و هوي پوچ و بي محتوا را مي توان مبارزه ضد امپرياليستي نام نهاد؟ يا بايد مشخصاً به پراتيك احزاب سياسي و جناحهاي مختلف حكومتي رجوع كرد و تجزيه و تحليل از اين پراتيك به ماهيت واقعي اين جريانات پي برد؟
ما منكر اختلاف امپرياليسم با رهبري خرده بورژوازي مرفه سنتي نيستيم اما مسئله بر سر اين است كه مضمون اين اختلاف چيست؟ و آيا اختلافات صوري اين جناح با امپرياليسم را بايد به مبارزه ضد امپرياليستي تعبير كرد؟ همانگونه كه گفتيم امپرياليسم براي اينكه شرايط زيست سرمايه مالي را توسط بحران سياسي توده ها قبل و بعد از قيام بشدت مختل شده بود از نو فراهم آورد بدولتي نظر داشت كه بتواند بحران سياسي جامعه را كه پيش شرط حل بحران اقتصادي سرمايه در ايرن گشته بود حل نمايد. به حكومتي احتياج داشت كه بتواند با عملكردي يكپارچه و منسجم ديكتاتوري سرمايه را بر بستر كشتار و سركوب خونين زحمتكشان و كارگران ايران استوار ساخته و از اين طريق زمينه را براي تامين منافع خويش هموار سازد. اما هيئت حاكمه با وضعيت مغشوش و در هم خويش و با اختلافات روبتزايد در درون اين بلوك نميتوانست به اين شكل، مطلوب امپرياليسم باشد. حمايت امپرياليسم از ليبرالها و سعي براي تأمين هژموني يكپارچه آنان  بر قدرت سياسي از اين  جهت ناشي ميگشت زيرا ليبرالها از طريق سرمايه هايشان با امپرياليسم آمريكا پيوندهاي طبيعي تري داشته و بهتر و مطمئن تر مي توانستند از منافع دراز مدت امپرياليسم در ايران پاسباني كنند. در صورتيكه سران خرده بورژوازي در حكومت فاقد چنين پيوند عميقي بودند كوشش اين جناح براي تثبيت خويش در قدرت سياسي و جنگ قدرتي كه با جناح ديگر داشت نميتوانست وي را به ضديت با امپرياليسم كه به حمايت از رقيب برخاسته بود نكشاند. اما بايد بگوئيم كه اين ضديت صرفاً و فقط در محدوده جايگزيني خويش بجاي ليبرالها براي معامله با امپرياليسم و تثبيت خويش در قدرت سياسي بود نه چيزي فراتر از اين، پراتيك اينان در سازش با امپرياليسم و آزادي گروگانها كه در سطور آينده بدان خواهيم پرداخت بر اين گفته ما صحه ميگذارد.
اما اگر اين نكته روشن است كه تضاد اقتصاد ايران سرمايه داري وابسته به سيستم امپرياليستي است و قدرت سياسي حاكم (هر دو جناحش) بر ماشين دولتي ساخته و پرداخته اين سيستم سوارند بنابراين تضادهاي اينان با امپرياليسم نميتواند فراتر از انتقاد به عملكردهاي فرعي و جنبي سرمايه مالي برود. زيرا كه از نقطه نظر طبقاتي و لحاظ جايگاهي كه در قدرت سياسي و برفراز مناسبات حاكم در ايران احراز كرده اند نمي توانند دست به چنين مبارزه اي بزنند.
اين آموزش هاي لنين است پيرامون مبارزه ضد امپرياليستي، اما براي كساني كه طوق بورژوازي را بگردن انداخته اند و با تكرار مكرر نام اين آموزگاران بزرگ بر ضد آموزش آنان برخاسته اند.
بهر حال مسئله سفارت جنبش كمونيستي را وا داشت كه به تحليل همه جانبه از تئوري هاي ماركسيستي دولت و بررسي ماهيت طبقاتي رژيم حاكم دست بزند. و در اين رهگذر تنها نيروهائي توانستند از كوران مبارزه سرافراز بيرون آيند كه به آموزشها ماركسيسم- لنينيسم وفادار مانده و با تئوريهاي اپورتونيستي مرزبندي نمودند، در اين ميان جريانهائي هم بودند كه هر چند متزلزل و مردد اما در اين مقطع توانستند گليم خود را از آب بيرون كشيده و از افتادن به گرداب رويزيونيسم نجات يابند.
اما اثرات اين آشفته فكري عظيم كه مدتها جنبش كمونيستي را بخود مشغول داشت باعث گشت كه جنبش كمونيستي نتواند با خط مشي صحيح و اصولي بطور همه جانبه در رابطه با اين حركت مواضع خود را به ميان توده ها ببرد و از طرف موج جريان اپوروتونيستي نوين (چريكها فدائي خلق "اكثريت") و سمتگيري آنان بسوي بورژوازي در ركود نسبي جنبش توده ها و كمك به تعميق توهم آنان كارساز بود.
اشغال سفارت آنجا كه به تصفيه حساب موقت دو جناح منجر شد فروكش كرده و آنگاه به صورت مسئله اي در آمد كه هر از چند يكبار بمناسبتي توسط جناح هاي حكومتي طرح گرديده و در خدمت مبارزات دروني آنان قرار ميگرفت. اما پي آمد اشغال سفارت يعني محاصره اقتصادي رژيم و ... اثرات خويش را بر تعميق بحران اقتصادي جامعه بر جاي گذارده در گيرودار اين مسئله رفراندوم قانون اساسي و پيامد آن انتخابات " رياست جمهوري" آغاز گشت در رابطه با رفراندوم قانون اساسي علي رغم اينكه درست در شرايطي برگزار ميگرديد كه تب و تاب "مبارزه ضد امپرياليستي" رژيم در جريان بود باز هم حكومت به نتيجه انتخابات اميد چنداني نداشت و دست به انواع تشبئات گوناگون زد:
آيت الله خميني عنوان كرد كه براي قانون اساسي در آينده متمم در نظر گرفته خواهد شد و بعضي از اصول آن اصلاح خواهد گرديد و از طرفي عنوان نمود كه وي رأي مثبت به قانون اساسي داده و "وظيفه شرعي" مسلمين را نيز تأئيد اين قانون اساسي معين نمود. اين هماهنگي بيانگر ضعف و زبوني رژيم در برابر جنبش انقلابي توده ها بود.
بهر صورت عليرغم اينكه بخشي از ليبرالها به رهبري آيت الله شريعتمداري رفراندم قانون اساسي را تحريم كردند و عليرغم زد و خورد ها شبكه در آذربايجان بر سر مسئله قانون اساسي رخ داد قانون اساسي نيز همچون رفراندم ها و انتخابات قلابي گذشته از دور تصويب گذشت.
در اين دوره تاكيتيك اصولي ايكه كمونيستها در قبال مسئله رفراندم قانون اساسي اتخاذ كردند تحريم و عدم شركت در انتخابات بود، آمار مندرجه از سوي رژيم بيانگر نزول فاحش تعداد رأي دهندگان نسبت به انتخابات پيشين بود.

انتخابات رياست جمهوري رژيم
رژيم كه بزعم خويش ميخواست پايه هاي حكومت قانوني خويش را استوار سازد و در صدد بود كه ارگانهاي "قانوني" كردن خويش را هرچه زودتر استوار نمايد. انتخابات رياست جمهوري به فاصله كوتاهي پس از رفراندم مجلس خبرگان صورت پذيرفت. در اين ميان كانديداهاي گوناگوني از طرف جناحهاي حكومتي و جريانات سياسي پا به عرصه اين مبارزه پوشالي گذاردند.
در اين ميان بني صدر تازه از فرنگ برگشته اي كه سالها خفقان و ديكتاتوري محمدرضا شاهي را با خيال راحت در اروپا گذرانده بود توانست آراء مردم را بسود خويش جمع آوري كند. در رابطه با علل پيروزي بني صدر صرفنظر از مسائل جنبي و كناري  چون عدم شركت منسجم حزب جمهوري اسلامي در انتخابات و افشاي نامزد انتخاباتي حزب جلال الدين فارسي توسط جناح رقيب و خارج شدن وي از دور انتخابات بايد به وضعيت عيني و ذهني توده ها در مقطع انتخابات توجه داشت ، در اين دوران مشكلات اقتصادي رژيم و بحران سرمايه كماكان با شدت بسيار برگرده زحمتكشان و كارگران فشار وارد ميساخت. مسئله اقتصادي كماكان بصورت مسئله روزمره توده ها مطرح بود بيكاري در ابعاد وسيع و خردكننده اش، تورم و گراني، تعطيلي بسياري از كارخانجات و موسسات صنعتي و از طرف ديگر ستم بيحد و حصر ارگانهاي سركوب دولتي  موجبات نارضايتي شديد و همه جانبه توده ها را فراهم آورده بود. افشاگري جناح حزب از ليبرالها و افشاي ماهيت حزب بطور نسبي در ميان توده ها از ديگر زمينه هائي است كه بايد به آن تاكيد داشت. بني صدر كه تا پيش از انتخابات رياست جمهوري عمدتاً خود را در چهارچوب يك متخصص مسائل اقتصادي نمايانده و از درگير شدن جدي و علني در مصادر امور اجتناب ورزيده بود و با حفظ ظاهر حتي با ليبرالها "به مرزبندي" پرداخته و "برعيله" سياستهاي آنان قلمفرسائي كرده بود خود را به صورت عنصري مستقل از دو جناح به توده ها نمايانده بود! بني صدر در اين مقطع با طرح شعارهاي حل مسائل اقتصادي و رفاهي، امنيت قضائي از بين بردن بيكاري... به ميدان آمد. و عمدتاً بر بستر چنين زمينه هائي بود كه توانست آراء توده هاي متوهم را نسبت به خويش جلب كند.
بهرحال مطرح شدن بني صدر بعنوان رئيس جمهور در كالبد نيمه جان ليبرالها روح تازه اي دميد و هنوز اندكي از پروسه حركت بني صدر نگذشته بود كه وي بعنوان نماينده و سخنگوي ليبرالها از طرف اين جناح پذيرفته شد.
پس از روي كار آمدن بني صدر ميتوانيم چند دوره را بطور مشخص مورد بررسي قرار دهيم:
دوره مشترك با شوراي انقلاب- بني صدر. در اين مقطع كه انتخابات مجلس انجام نيافته و نخست وزير تعيين نگرديده بود به عنوان رئيس شواري انقلاب بر رأس اين ارگان اجرايي قرار گرفت. تعارضات در اين شورا كماكان رو به حدت يابي بود. جنبش انقلابي توده ها در اين دوره بسرعت رو به عمق يابي ميرفت، مبارزات خلق كرد با پشتيباني وسيع تبليغاتي و مادي از سوي نيروهاي جنبش بصورت مسئله روز در آمده بود. رژيم از طرفي مواجه با رشد روز افزون اعتراضات و جنبشهاي توده اي بر عليه خويش بود و از سوي ديگر نيروهاي كمونيست و انقلابي با تشدد فعاليتهاي خويش در عرصه هاي مختلف و با تبليغات گسترده در كارخانه ها، روستاها و دانشگاه بر اين آتش ميدميدند. بني صدر و آيت الله خميني در پيام نوروزي خويش (نوروز59) خطوط كلي سياست خويش را براي سال آينده مشخص نمودند. نكات برجسته هر دو پيام تاكيد بر سركوب و قلع و قمع جنبشهاي انقلابي و بخصوص خلق كرد داشت، سال 59، سال امنيت (امنيت براي سرمايه داران) ناميده شد. به دنبال اين اتمام حجت ضد انقلاب به انقلاب، رژيم كه تدارك حمله نويني به كردستان را در سر ميپروراند ميبايستي كه در ابتدا و پيش از آن به كانال هان تبليغاتي و كلاً جنبش دموكراتيك توده هاي تحت ستم ضربه وارد آورد.
حزب جمهوري بر اين پايه و برمبناي پيشي گرفتن از رقباي خويش طرح حمله به دانشگاهها و تسخير آنان را تهيه نمود. همانگونه كه گفتيم اين طرح در حقيقت با در هم كوبيدن سنگر مستحكم دانشگاهها كه از طريق آن دانشجويان كمونيست و انقلابي بلندگوي افشاگري رژيم و زبان كارگران و زحمتكشان شده بود ميتوانست پيش شرطهاي حمله به ديگر جنبش هاي انقلابي و نهادهاي دموكراتيك را فراهم آورد. اما طرح حزب جمهوري پيش از اجراي آن افشا گرديد.
جناح ديگر حكومت به رهبري بني صدر براي سوار شدن بر حركتي كه در اساس با آن موافقت داشت اما تحت رهبري خويش بدست و پا افتاد. كار به دانشجويان ظرف مدت تعيين شده دفاتر سياسي را تخليه كنند و بني صدر اين مهره اي كه امروز از آزاديخواهي و دموكراسي ميزند قرار بر اين گذارد كه در روزقور پيروزي خويش را در دانشگاه جشن بگيرد. روشن بود كه بني صدر با دور انديشي بورژوايي خويش قصد داشت اولاً رهبري اين حركت را خود بعهده بگيرد و دست رقيب را در اين ميانه ببندد و ثانياً با اتكا به توهم توده ها اين سنگر آزادي را به تسخير ارتجاع درآورد. انقلاب فرهنگي كذايي كه رژيم تحت اين لوا دانشگاه را آماج حمله قرار داده بود در روزهاي يورش بدانشگاه ماهيت واقعي خويش را در لابلاي گفتار سردمداران رژيم بخوبي نمايان ساخت بني صدر  در مقاله اين رابطه نوشت:
     " بنابراين بايد بهوش بود و با تمام قوا كوشيد تا كارها از مجراي قانوني انجام پذيرد وگرنه دانشگاهها را بايد از دست رفته شمرد  براي ما جاي ترديد نيست كه اگر تصميم شوراي انقلاب به اجرا در نيايد دانشگاهها دير يا زود سنگر مخالفان خواهد شد " (مقاله بني صدر در رابطه با ماجراي دانشگاهها – اطلاعات اول ارديبهشت 59)
مسئله روشن بود دانشگاهها به سنگر مستحكمي براي كمونيستها و نيروهاي انقلابي در مبارزه عليه رژيم بدل گشته بود و ميبايست اين "لانه فساد" از قول آيت الله خميني بسته شود. رژيم در آنزمان سعي بسيار كرد كه مسئله را تغيير نظام آموزشي قلمداد نمايد اما در برابر مقاومت پولادين دانشجويان انقلابي كه از دانشگاه تهران و دفاتر سياسي به دفاع برخاسته بودند ماهيت كريه و ارتجاعي حركت خويش را آشكار ساخت. اول ارديبهشت صفحه ننگيني بر كارنامه سياه رژيم افزود. خون شهداي روز مقاومت دانشگاه كه سمبل مبارزه كمونيستها در راه دموكراسي انقلابي بودند صحن دانشگاه را رنگين ساخت. بني صدر در روز بعد در چمن دانشگاه به خون كشيدن انقلابيون كمونيست را جشن گرفت و آنروز را روز استقرار حاكميت جمهوري اسلامي نام نهاد.
گذشته از رسوايي عظيمي كه عملكرد رژيم در ميان توده ها ببار آورد بايد نظري هر چند مختصر نيز به روش جنبش كمونيستي و انقلابي بر برخورد به اين مسئله بياندازيم.
روز مقاومت دانشگاه و سركوب وحشيانه دانشجويان انقلابي و كمونيست توسط رژيم بار ديگر سرابهاي "جناح ضد امپرياليست" و آزاديخواهي جناح ديگر هيئت حاكمه را در هم نورديد. اما اين عملكرد ديگر هيئت حاكمه ميتوانست تنها زمينه را براي اصلاح تئوريهاي نادرست بخشهايي از جنبش كه اپورتونيسم آنان ريشه دار نبود فراهم سازد نه براي جرياناتي همچون سچفخا و غيره كه اپورتونيسم در رگ و پي آنها ريشه دوانده بود. همانگونه كه انتظار ميرفت بدنبال يورش به دانشگاه حمله سراسري و همه جانبه به كردستان نيز آغاز گشت.
بني صدر كه امروز نيروهايي همچون مجاهدين به زير پرچم دوروغين آزاديخواهي او سينه ميزنند اعلام كرد كه سربازان ارتش نبايد چكمه هاي خود را از پا در آورند تا زمانيكه "ضدانقلاب" در كردستان نابود نشده است. طرح مسئله خلع سلاح نيروهاي سياسي و طرح شعار سال امنيت همانگونه كه در قبل آورديم از ديگر برنامه هاي ارائه شده از طرف رژيم براي سركوب انقلاب بود.
دورنمائي كه قدرت سياسي در اين دوران ميتوان ترسيم كرد از اين قرار است، جناح حزب جمهوري اسلامي حاكم چشم به انتظار تشكيل مجلس شورا و تحكيم خويش از طرف مجلس بود و ليبرالها نيز در صدد بودند تا پيش از تشكيل مجلس، مجاري اصلي را قبضه كنند. طرحي كه بني صدر راجع به انتخابات نخست وزيري پيش از تشكيل مجلس و تعيين سرپرست راديو و تلويزوين به خميني ارائه داد در همين رابطه بود. موافقت ظاهري خميني با اين مواد و گذاردن هزار يك مانع قانوني و شرعي در عمل پيش پاي اجراي اين مفاد عملاً نقشه ليبرالها را نقش بر آب ساخت. تضادها همچنان رو به حدت ميرفت.
هر چند نتايج انتخابات مجلس كه همراه با فضيحت بيسابقه هيئت حاكمه در تقلب آشكار در انتخابات، لغو انتخابات در شهرهاي كردستان (كه انقلابيون كمونيست با آرا شكننده اي از اين شهرها برگزيده ميشوند) و كاهش آشكار شركت كنندگان در انتخابات، ظاهراً پيروزي براي جناح حزب بود اما در عمل رويگرداني بيش از پيش توده ها را از هيئت حاكمه نشان ميداد. با شروع كار مجلس اختلافات درون هيئت حاكمه ابعاد تازه اي يافت شكل گيري علني مبارزه بر سر قدرت و افشاي دو جناح هيئت حاكمه از طرف كمونيستها و انقلابيون فراهم آورده مضمون منازعات اين دوره را انتخابات نخست وزيري و وزراء تشكيل مي داد. ليبرالها سرانجام در برابر فشار جناح ديگر تسليم شده و تن به انتخاب رجايي نماينده جناح رقيب با عنوان نخست وزير دادند.
كشمكش بر سر تعيين وزراء مضموني است كه تا كنون نيز عليرغم تعيين بسياري از آنان كماكان پابرجاست.
با تشكيل مجلس و انتخاب نخست وزير كفه قدرت بسوي جناح حزب غلطيد. بني صدر و ليبرالها  تا ديروز دم از كشتار و سركوب بيرحمانه انقلاب و انقلابيون ميزدند اين بار و در پس پرده دورغين دمكراسي بورژوائي خود را نهان ساختند تا از اين طريق با جلب حمايت توده هائي كه از ظلم و ستم بي حد و حصر سياسي بجان آمده بودند محملي براي تحكيم خويش در قدرت سياسي بيايند.
ليبرالها با طرح شعار "عدم امنيت قضائي" جناح حزب را متهم مينمودند كه شرايطي بوجود آورده است كه در اين شرايط توليد نميتواند سازمان يابد و از اين طريق آنان را همراه و همگام "ضد انقلابيون" قلمداد ميكرد.
ليبرالها بخوبي دريافته بودند كه جنبش اوج يابنده توده ميرود تا تمامي نظام را در هم كوبد تلاش اينان براي مهار زدن بر جنبش انقلابي زحمتكشان تحت لولي "مظلوميت نمائي" و دمكراسي مآبي بورژوائي مفهوم و مضموني جز اين نداشت و از اين طريق جناح ديگر در قدرت را نيز با اتكاء به همين توده ها به زير ضرب خويش ميگرفتند. هر قدر كه حزب جمهوري اسلامي دست به مواضع بيشتري ميگذارد (ازجمله راديو و تلويزيون و ...) و سعي در محدود كردن جناح ديگر ميكرد، "آزاديخواهي" ليبرالها بيشتر عود ميكرد، توده ها كه در پراتيك روزانه خويش خفقان سياسي را در تمامي عرصه، در كارخانه ها، ادارات، و ... با گوشت و پوست خود لمس ميكردند بلحاظ نبود آلترناتيو پرولتري مستمسكي كه آنان را به زير پرچم دمكراسي پرولتاريائي گرد آورد به دامان بورژوازي در غلطيدند.
از جانب ديگر وجود قطب مستحكم رويزيونيسم و نيز گرايشات آشكار و نهان اپورتونيستي ، رويزيونيستي در درون جنبش كمونيستي كمك به نبود چنين آلترناتيوي در سطح جنبش نمود. از سوي ديگر جرياني همچون سازمان مجاهدين خلق كه از پايه توده اي وسيعي برخوردار است زمينه هاي ليبراليسم در درونش بشدت تقويت گرديده و تا دنباله روي كوركورانه و محض در بسياري از موارد از بورژوازي ليبرال كشيده شد هواداران سازمان مجاهدين در اين مقطع همچون سياهي لشكر ميتينگهاي بني صدر در تمامي شهرهاي ايران حضور خود را نشان دادند و بر اساس بينشي غير طبقاتي به جاي نشانه گرفتن كل روابط موجود يعني سيستم سرمايه داري وابسته و نتيجتاً مبارزه عليه هر دو جناح هيئت حاكم به مبارزه اي رو بنائي بر ضد به اصطلاح "انحصار طلبي" حزب جمهوري پرداختند ، همان خطي كه ليبرالها نيز در تمامي افعالشان بر عيله جناح رقيب بكار ميبردند.
در گير و دار چنين اوضاع و احوالي كه ما به يكي از مهمترين مراحل رشد و تكوين مبارزه طبقاتي در جامعه ما ميرسيم جنگ ايران و عراق  مسئله جنگ بلحاظ اهميت فراواني كه همچون مسئله سفارت در مرزبندي بين ماركسيسم و اپورتونيسم در نيروهاي جنبش كمونيستي از يكسو و بلحاظ تأثير عميق و همه جانبه اش بر روند مبارزه طبقاتي و شكل گيري فاكتورهاي نويني در اين رابطه، ميبايد كه مورد تحليل بيشتري واقع گردد.
ما در اين باره در نشريات خويش در گذشته مفصلاً و بطور همه جانبه بحث كرده ايم و در اينجا بذكر مختصر اكتفا خواهيم كرد.

جنگ رژيم ايران و عراق
جنگ ايران و عراق در شرايطي آغاز گشت كه جامعه ايران بحراني ترين روزهاي سياسي خويش را پس از سفارت ميگذراند. بحران اقتصادي جامعه كماكان رو به عمق ميرفت. گراني وحشتناك قيمت ارزاق عمومي و تورم بيسابقه دامنگير زحمتكشان و توده هاي تحت ستم بود. از طرفي در عرصه سياسي رشد بيش از حد خشم و تنفر توده ها از مظاهر ستم سرمايه كه خود را بصورت اخراج كارگران انقلابي از كارخانجات، اخراج معلمين و كارمندان انقلابي از ادارات حملات وحشيانه به دكه داران و كتاب فروشيها و دستگيري عناصر كمونيست و انقلابي وابسته به جريانات سياسي، تعديات ماموران دولتي كه توده ها بطور روزمره و در پراتيك عيني خويش با آن مواجه بودند، جو نفرت و انزجار را برعليه هيئت حاكمه و بخصوص جناح حزب جمهوري برانگيخته بود. تبلور وحشت رژيم از جو موجود در جامعه را ميتوان در برخورد هيئت حاكمه به مسئله بازگشايي مدارس بطور واضحي مشاهده كرد. رژيم كه پيشاپيش ميدانست كه مدارس به سنگر مستحكمي براي انقلابيون و كمونيستها در مبارزه عليه هيئت حاكمه مبدل خواهد شد، به تاكتيك هاي متفاوتي دست زد، ابتدا و پيش از بازگشايي مدارس اعلام نمود كه شوراهاي مدارس قانونيت ندارد و بدنبال آن مسئله ممنوعيت فعاليت سياسي در مدارس را عنوان نمود اما ارتجاع آنچنان وحشت زده بود كه نمي توانست به تاكتيكهاي فوق بسنده كند و اعلام كرد كه دانش آموزان بايد هنگام ثبت نام تعهد عدم فعاليت سياسي در مدارس امضا نمايند. علاوه بر اين بمدت يكماه تمامي دستگاههاي تبليغاتي رژيم به فعالين وسيعي عليه كمونيستها و انقلابيون مشغول گشتند و در رابطه با مدارس خطر "ضد انقلاب" را مكرر در مكرر يادآور شدند. مسئله تا بدانجا رفت كه طرح به تعويق انداختن بازگشائي مدارس نيز مطرح گرديده اما از ترس عكس العمل توده ها قرار بر اين گشت كه موقتاً مسكوت بماند.
نمونه بالا را بدين خاطر آورديم كه نشان دهيم ضد انقلاب در چه شرايطي در برابر جنبش انقلابي توده ها قرار داشت و بر بستر چنين اوضاع و احوالي جنگ بين ايران و عراق درست روز بازگشايي مدارس آغاز گرديد، ما زمينه ها سياسي و چگونگي بروز جنگ بين ايران و عراق و تبيين غير عادلانه بودن جنگ را در مقالات متعددي در "راه سوسياليسم" و چه در شماره هاي مختلف نبرد آورده ايم و در اينجا به اين مطلب نميپردازيم. اما زمينه اي كه بيشتر مورد نظر ماست برخورد هيئت حاكمه به مسئله جنگ ميباشد.
رژيم با شروع جنگ ايران و عراق تبليغات شديد ناسيوناليستي را در ميان توده ها دامن زد و در باره ضرورت دفاع از "ميهن انقلابي" و ... تبليغات فراواني از سوي رژيم صورت گرفت اما در اين رهگذر هيئت حاكمه سعي داشت مسئله جنگ را بعنوان مناسبترين محمل به ضد جنبش انقلابي بكار گيرد. بدين لحاظ با اعلام شرايط جنگي اولاً هر نوع تبليغ و ترويج نيروهاي كمونيست و انقلابي و هرگونه فعاليت آگاهگرانه از سوي رژيم بنا به "مقتضيات جنگي" به دادگاه هاي زمان جنگ محول گرديد. شديدترين تصميمات اقتصادي در اين رابطه بر ضد توده ها به اجرا در آمد، طرح جيره بندي مواد غذايي ضروري مردم، چند برابر شدن قيمت اجناس نياز زحمتكشان، سه برابر شدن قيمت بنزين و جيره بندي آن بيانگر فقر وفلاكت بيسابقه اي بود كه رژيم بر كارگران و زحمتكشان تحميل مينمود.
از سوي ديگر اخراج بسياري از كارگران از كارخانجات، بالا بردن ساعات كار از 8 ساعت به 12 ساعت با همان حقوق سابق و ... زمينه هاي ديگري از تشديد بحران و فشار اقتصادي بر كارگران و زحمتكشان را به نمايش گذارد.
در حقيقت جنگ از طرفي به حلقه اي در دست هيئت حاكمه بدل شد كه زمينه هاي سياسي براي تثبيت و استحكام حاكميت خويش را با انحراف اذهان توده ها از مبارزه اصلي خويش بر ضد رژيم بدست آورد و اين با علم كردن شرايط جنگي و در اين رابطه سركوب هرگونه حركت دموكراتيك و دامن زدن به احساسات ناسيوناليستي توده ها ميسر ميگشت و از سوي ديگر تشديد استثمار وحشيانه كارگران و زحمتكشان از رهگذر جنگ با بالا بردن ساعات كار در كارخانه ها و مراكز توليدي و تقليل حقوقها و بالاخره بالا بردن تصاعدي قيمت ارزاق عمومي در خدمت حل بحران اقتصادي به شيوه بورژوايي قرار ميگرفت.
اما مسئله بدينجا ختم نمشيود اگر جنگ بلحاظ تبليغات ناسويناليستي رژيم مي تواند در خدمت سركوب مبارزات پرولتاريا و استحكام نهادهاي دولتي رژيم (از جمله ارتش) برآيد. سوي ديگر قضيه تشديد بحران اقتصادي وي بلحاظ شروع اين جنگ ارتجاعي است. هزينه اي كه در رابطه با تسليحات نظامي بكار گرقته شده در جنگ از سوي رژيم صرف گرديده است. مراكز مهم صنعتي كه در اثر جنگ ارتجاعي نابود گشته اند فراتر از آنست كه به حساب آيد. اين موارد زمينه هاي عيني رشد جنبش توده اي را بصورت حركتهاي خود بخودي و مطالبات اقتصادي- سياسي مهيا ميسازد و براستي نيز كه چنين شد. تبليغات رژيم در رابطه با جنگ بيش از يكماه برد نداشت و سرانجام زمزمه ها از هر سو آغاز گشت، جنبش دانش آموزي كه مهرماه را آغاز حركت خود قرار داده بود با تاخيري يكماهه به حركت در آمد، رشد بيسابقه نارضايتي ناشي از جنگ ارتجاعي  بسرعت خود را در زمزمه ها و بحثهاي خياباني و سپس در حركات اعتراضي كارگران و زحمتكشان نشان داد. موج حملات وحشيانه رژيم كه در رابطه با جنگ ميخواست كار نيروهاي انقلابي و كمونيست را يكسره سازد باعث تشديد اين مبارزات گرديده، شهرهاي شمال، صحنه برخورد هاي خونين بين مزدوران رژيم و نيروهاي انقلابي گرديد و در شهرهاي ديگر و بخصوص تهران رژيم براي سركوبي جنبش دانش آموزي دسته هاي چماقدار به مدارس روانه كرد. جنگ در كردستان پس از بمباران و حمله به شهرهاي آن مناطق تشديد يافت.
وضعيت دروني هيئت حاكمه كه در آغاز جنگ خبر از آرامشي ظاهري داشت با ادامه جنگ و تشديد مبارزات توده ها بارديگر خود را بصورت حادترين شكل برخورد بين جناحين نشان داد و سخنراني بني صدر در روز عاشورا اعلام جنگي بود به جناح ديگر رژيم, بني صدر در مقالات و سخنراني هاي متعدد خويش دولت رجايي و حزب جمهوري را به كار شكني و ندانم كاري متهم كرده و مسئوليت عدم حركت اصولي چرخهاي "مملكت" را به گردن آنها انداخت و از سوي ديگر حزب جمهوري و دولت رجايي كماكان با در دست داشتن نهادهاي تبليغاتي شديد ترين تبليغات را ضد ليبرالها و خط آمريكائي به پيش ميبردند. در اين ميان همانگونه كه در پيش آورديم توده ها كه از ستم سياسي بي حد و حصر ارگانهاي دولتي به جان آمده بودند عمدتاً بسوي ليبرالها سمتگيري كردند. چيزي كه تا گذشته جناح ليبرالها از آن همواره رنج مي بردند ضعف پايگاه توده اي و تكيه گاهي كه عمدتاً حزب بر آن تكيه ميكرد توده هاي متوهم بودند اما در اين مقطع و پس از طي پروسه اي جاي اين دو عوض شده بود. اينك ليبرالها با تكيه بر توده هاي متوهم در سخنراني ها و ميتينگهاي خويش به قدرت نمائي ميپردازند و جناح حزب با تكيه بر ارگانهاي تبليغاتي كه در اختيار خويش داشت به حركت در ميآيد.
اما نكته اي كه بايد به آن اشاره كنيم اين است كه توده هايي كه امروز به دنبال ليبرالها روانند در اساس با رژيم به ضديت برخاسته اند اما در حقيقت به دليل ضعف آلترناتيو كمونيستي در جامعه بدام ليبراليسم بورژوايي بني صدر در غلطيده اند. اين خطري است كه جنبش كمونيستي بايد با چشمان باز به آن نگاه كند.
اما اثرات جنگ ارتجاعي ايران و عراق به زمينه هاي فوق محدود نماند. نياز رژيم به تسليحات نظامي و استفاده از امكانات امپريالسيتها تعميم يافته بود رژيم كه از ابتداي مسئله گرگانگيري در صدد بود كه به نحوي مسئله را با سازشي نوين با امپرياليست ها فيصله دهد به عمل واداشت.
بزعم رژيم شرايط جنگي و وضعيت نابسمان اقتصادي پيش شرط هاي ذهني لازم را در توده ها براي پذيرش آزادي گروگانها فراهم آورده بود. تبليغات رژيم نيز عمدتاً پيرامون همين نكته بود يعني رژيم با تكيه بر موارد مالي كه از طرف مجلس به آمريكا پيشنهاد كرده بود و با تبليغ آن در ميان توده ها و صحبت و از رقمهاي 25 ميليارد دلار و ... در حقيقت بزعم خويش ميخواست كه بنوعي افكار توده ها را منحرف ساخته و به آنان بقبولاند كه آزادي گروگانها برابر است با گشايش اقتصادي و شرايط مطلوب معيشتي.
از سوي ديگر نكته اي كه قابل تأمل است و پوچ بودن مبارزه ضد امپرياليستي اينان را بوضوح هر چه بيشتري نمايان ميسازد. عملكردي است كه رژيم و مشخصاً جناح حزب جمهوري (كه ضد امپرياليست قلمداد ميشود، ايضا از جانب رويزيونيستها) در رابطه با مسئله گروگانگيري در پيش گرفت. در هاي و هوي ضدامپرياليستي كه اينان در بدو گروگانگيري براه انداختند، عنوان كردند كه علاوه بر تمامي اموال شاه كه بايد به ايران بازگردد، شاه بايد تحويل ايران گشته و محاكمه شود و اضافه بر اين گروگانها به عنوان جاسوس بايد مورد محاكمه قرار گيرند پس از بلوكه شدن دارئيهاي ايران در آمريكا خواست استرداد دارائيها نيز بر شروط فوق افزوده گشت در اين زمان حزب جمهوري براي عوامفريبي هر چه بيشتر  عنوان مينمود كه هر گونه مذاكره چه با آمريكا و چه از طريق سازمان ملل متحد كه آنهم تحت سيطره آمريكاست خيانت به خط امام است ليكن در اين دوران كه كذب آشكار، و مبارزه پوشالي اين پاسداران سرمايه داري وابسته برملا كشت، معلوم شد كه چه خيانت بسيار عظيمي نسبت به خلقهاي قهرمان ايران صورت گرفته است. امپرياليسم آمريكا تنها در صد بسيار ناچيزي از پولهاي بلوكه شده ايران را پس داد و مسئله اموال شاه بكلي منتفي گشت و جاسوسان آمريكائي در پي سازش ننگين آزاد گشتند رژيم آنچنان در آزادي گروگانها و سازش با امپرياليسم آمريكا مصر بود كه دو لايحه دوفوريتي را بفاصله چند روز از مجلس گذراند و گروگانها را در روز رسميت يافتن رياست جمهوري ريگان به آمريكا روانه ساخت، نكته ديگري نيز كه ذكر آن ضروري است پرداخت كليه دبون و بدهيها و وامهاي اخذ شده از طرف ايران بود كه تماماً در اين رابطه به امپرياليسم آمريكا پرداخت گرديد و اقتصاد ايران را آشفته تر ساخت. ابعاد اين سازش ننگين بعدي وسيع و همه جانبه است كه شرح و تفصيل آن از عهده اين مقاله خارج است.
جمعبندي اين حركت به نحو درخشاني صحت گفتار كمونستهاي راستين را دائر بر اينكه رژيم نتنها ضد امپرياليست نيست بلكه در جهت تحكيم مباني سرمايه در ايران حركت ميكند را به اثبات رساند مسئله سفارت و پايان كار آن به روشني خط سياهي بر تمامي تئوري رويزيونيستي و اپورتونيستي دائر بر دولت خلقي و ضد امپرياليست كشيد و بار ديگر صحت تئوريهاي انقلابي (م-ل) و مفتضح شدن تئوريهاي تجديد نظر طلبان را به نمايش گذارد.

اوضاع سياسي و اجتماعي در آستانه دومين سالگرد قيام 57
در آستانه قيام پرشكوه خلقهاي قهرمان ايران در 22 بهمن 57 نظري به اوضاع سياسي و اقتصادي مي افكنيم.
پس از گذشت دو سال از قيام و اسقرار حكومت جمهوري اسلامي مسئله انقلاب از نقطه نظر پرولتاريا و زحمتكشان همچنان در دستور كار قرار دارد. رژيم نه تنها نتوانسته است كوچكترين قدمي در راه حل معضلات اجتماعي و اقتصادي جامعه بردارد بلكه بلحاظ ماهيت طبقاتي خويش به حفظ و بازسازي سيستم سرمايه دار وابسته و ترميم ماشين دولتي پرداخته است. بحران اقتصادي سيستم سرمايه داري وابسته بلحاظ بودن بحران ساسي و بنابراين تعميق بيش از پيش اين بحران نتوانسته عليرغم تمامي تشبئات رژيم در سركوب مبارزات زحمتكشان به شيوه بورژوايي حل گردد. امروز در شرايطي كه جنگ ارتجاعي بين رژيمهاي ايران و عراق كماكان ادامه دارد بحران ابعاد وسيعتري بخود گرفته است.
همانگونه كه در سطور پيشين ذكر كرديم، ويران شدن بسياري از مراكز صنعتي كشور و نتيجتاً بيكاري بخش وسيعي از كارگران و خيل عظيم بيكاران را افزايش داده است. در كنار اين مخارج سرسام آور نظامي كه از طرف رژيم  در اين رابطه صرف ميگردد بيش از پيش بر شدت بحران بر دوش كارگران و زحمتكشان افزوده است تبلورات اين فقر و فلاكت بيسابقه امروز بطرز بارزي در جيره بندي اجناس مصرفي زحمتكشان چند برابر شدن قيمتها، تقليل دستمزها و بالاخره در صفوف طولاني كارگران و زحمتكشان براي تأمين مايحتاج خويش مشاهده ميگردد. از بحران اقتصادي كه بگذريم فشار سياسي رژيم بر كارگران و زحمتشكان و سركوب مبارزات آنان، سركوبي تمام نهادهاي دمكراتيك و جنبش هاي انقلابي، تفتيش عقايد به شيوه قرون وسطايي، سانسور، كشتار انقلابيون  و كمونيستها و اخراج كليه افراد انقلابي و كمونيست از مراكز دولتي و بازسازي تشكيلات ساواك و بوجود آوردن انجمنهاي اسلامي در تمامي عرصه ها از كارخانه و مدارش گرفته تا كليه ادارات دولتي و بالاخره حيف و ميل اموال دولتي در سطح وسيعي و برباد دادن پولهاي كلان چند ميليون دلاري باعث رشد نارضايتي بيسابقه و خيزش توده هاي زحمتكش بر عليه رژيم گرديده است. در اين رابطه با مواجه اين با گرايش ضد جنگ طلبي توده ها كه بكلي با جو حاكم بر توده ها در ابتداي جنگ متفاوت است. امروز ديگر تب احساسات ناسيوناليستي القا شده از طرف حكومت به توده ها بطور چشمگيري فروكش كرده است زحمتكشان با اعتراض به ستم اقتصادي و سياسي كه به آنها روا مي شود در عرصه هاي گوناگون دست به مبارزه زده اند البته در تحليل اين حركات اين نكته را بايد اشاره كنيم كه اين جنبش عمدتاً خودبخودي بوده و فاقد مضمون صريح و سمتگيري دقيق طبقاتي است. اما امري كه مسلم است و بوضوح بر آن تأكيد داريم شروع و رشد اين جنبشها بوده است.
علاوه بر مسئله فوق، مسئله اي كه بر آتش مبارزات توده ها بيشتر دميد مسئله گروگانها بود. رژيم كه بزعم خويش ميپنداشت شرايط سخت اقتصادي توده ها را در وضعيتي قرار داده است كه سازش با امپرياليسم و حل مسئله گروگانها جايگاه مهمي را در ذهن توده هاي مردم احراز نخواهد كرد با جواب دندان شكن زحمتكشان روبرو شد. در گفتگوي رودرروئي كه تلويزيون جمهوري اسلامي با توده هاي مردم انجام داد اكثريت شكننده اي خواستار ادامه مبارزه با امپرياليسم بودند و قرار داد منعقده بين رژيم ايران و امپرياليسم آمريكا را به مسخره گرفتند. مسئله گروگانها و سازش با امپرياليسم آمريكا ضربه سخت ديگري بود كه بر پيكر رژيم وارد آمد بيش از پيش در نزد توده ها به زير سئوال كشيده شد.
نكته اي كه در شرايط اعتلا مبارزات توده ها بايد بدان توجه لازم را داشت گرايشي است كه در بخشي از توده هاي ناراضي از رژيم بسمت ليبرالها ديده مي شود. بايد به اين نكته اذعان داشت كه ليبراليسم بني صدر توانسته است بخشهائي از توده هاي ناراضي را بسمت خويش كاناليزه كند . اما اين نيز حقيقتي مسلم است كه توده ها از فقدان يك آلترناتيو پرولتري مستحكم بدامن جريانات ليبراليستي همچون بني صدر ميافتند. خطر اين مسئله با توجه به تشديد گرايشات ليبرالي در سازمان مجاهدين خلق كه از پايه توده اي وسيعي برخوردار است دو چندان ميگردد.
ما امروز در شرايطي در آستانه سالگرد قيام قرار داريم كه بطور مشخص مسئله كسب قدرت سياسي در دستور روز جنبش كمونيستي قرار گرفته است و براي انجام اين مهم جنبش كمونيستي بايد صفوف خود را هرچه بيشتر متشكل كند، وحدت خود را تحقق بخشد و پيوند خود را با توده هاي كارگر و زحمتكش مستحكمتر گرداند. براي اينكار بايد بطور فعالانه در تمامي حيات اجتماعي- سياسي جامعه حضور موثر و فعال خود را نشان دهد، نقاب از چهره ارتجاعي و خيانت پيشه ليبرالها و بخصوص بني صدر بدرد و پرچمدار خواستهاي حق طلبانه و آرمانهاي توده هاي ستمديده بوده و مسئله تأمين هژموني پرولتاريا را بر جنبش توده تحقق بخشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر